نگاهی به فیلم پرتقال خونی ساخته سیروس الوند

با دیدن یک پلان کوچک یا یک سکانس از فیلم میتوان در یافت که پرتقال خونی از جنس فیلمفارسی های قبل از انقلاب است و تنها تفاوتش در به روز و مدرن بودنش است . پیکان جایش را به بنز و بی حجابی جایش را به مانتو تنگ و روسری باز و کلاه مخملی جایش را به کت و شلواری و مثلث عشقی معروف فیلمهای فارسی و نحوه آشنایی اولیه زن و مرد قصه با هم، مادر مجهول و زنی که فقط جنسی میتوان یافتش و هیچ شخصیتی از خود ندارد و بازیچه مردان است .

سیروس الوند با چند دهه فیلمسازی در این مرز و بوم و تجربه نقد نویسی در مکانهای مختلف و با ورودش که از نقد به سینما راه یافت این فیلمها را میسازد و این اوج بدبختی سینمای ایران را میرساند که چه اتفاقی می افتد و چه میشود که منتقد با سوادی به اینجا می رسد . منتقدی یک عمر از فیلمفارسی نوشته و اینگونه فیلمها را کوبیده خود فیلمفارسی میسازد و به ظاهر خوشحال است .

فیلمفارسی مشخصه های ثابت دارد . پرتقال خونی از شدت شکم سیری و بی دردی از موضوعی حرف میزند که نه درد این مردم نه سرگرمی و نه علاقه شان را نمایشی میکند که به درد همان مرفهین بی درد میخورد  . این فیلم نه نمایی زیبا نه بازی قابل توجه نه میزانسن چشمگیر نه فیلمبرداری نه فیلمنامه و قصه ای - هیچ را در خود ندارد و به راستی که این فیلم بی دردترین و بی مسئله ترین فیلم فصل و سال لقب میگیرد .

پرتقال خونی از چه میگوید ؟ به ظاهر از عشق دم میزند ولی هیچ عشقی بین مثلث به وجود نیامده و در آخر مخاطبی که چشم انتظار مانده تا عشق را دریابد اما تیتراژ پایانی سر میرسد و مخاطب مانده و حوض نداشته اش . پس چیزی که به تصویر در آمد فقط یک مثلث کوچک بود و عشقی در پی نداشت . اینگونه فیلمها هیچ ارتباطی با مردم ندارند فقط حوصله و وقت را میگیرند و سرگرمی هم به وجود نمی آورند . متاسفانه هیچ پلان چشمگیری هم در این فیلم دیده نمیشود حتی یک بازی خوب .

این داستان به جرات ۵۰ بار فقط در سینمای ایران بازسازی شده و مطمئنا بعد از ۵۰ بار داستانی که هیچ جنبه ای ندارد حتما قابل دیدن نخواهد بود . فیلم حتی ارزش نقد هم ندارد و اینجانب اعلام میکنم که از روی بازی و تمرین نقد این فیلم را نوشتم ! .

سیروس الوند بعد از مدت های زیادی که در این سینماست و چند پیراهن پاره کرده است یک فیلم خوب و یک فیلم متوسط دارد و از اولین فیلم تا به امروز همیشه در حال سقوط از افکار خویش و سابقه بوده و امروزه با این فیلم ثابت کرده که دیگر توان ندارد و نمیکشد و از روی عشق فیلم نمیسازد و عشقش به این سینما ته کشیده  که فیلم بی عشقی مانند پرتقال خونی میسازد که ادعای نمایش دادن زاویه دیگری از عشق است .

علاقه ای که دیگر در وجود فیلمساز نیست با شعار برنخواهد گشت . به نظر میرسد بعد از فیلم خوبش "یکبار برای همیشه" آرام به سمت پایان میرود و دوست دارم که به این مرد با تجربه سینمای ایران، این کارگردان و منتقد فهمیده اعلام کنم که چراغش را خاموش کند و حداقل خاطره باقی مانده را از ذهن پاک نکند .

کمی تامل در مورد بازی ها : فریبرز عرب نیا بی شک بدترین بازی کارنامه هنری اش را در این فیلم ارائه داده است . میمیک خشک و دیالوگ گویی بی روحش ما را یاد بازیگری تازه کار می اندازد . نیوشا ضیغمی که مثل همیشه ضعیف است و انتظازی هم نمی رود ! میماند حامد بهداد که با بازی پراغراق و حرکات اظافی که هیچ همخوانی با فیلم و ترکیب بازیگران و شخصیت ندارد و به طرز عجیبی به چشم میزند و باعث میشود پرتقال خونی شود حامد بهداد . بازی هر سه بازیگر ضعیفترین بازیهای کارنامه شان است .

با این همه و به هر حال در می یابیم فیلمفارسی ها ادامه دارند و تنها ظاهرشان تفاوت کرده و اصل سرپاست و ره همواره به جاست و آنچنان که نشان میدهد قصد اتمام ندارد . وقتی فیلمسازان باتجربه و باسوادمان در این مسیر گام بردارند هیچ امیدی برای از بین رفتن این سم در سینما نیست .