نبش قبر برای یک کامنت
روایت کلاسیک به این معناست که در وهله اول باید برای مخاطب ایجاد سوال کرده تا تماشاگران داستان را دنبال کنند . این روایت در آثار بسیاری از بزرگان سینما ؛ صاحب اندیشان ؛ اهل تفکر مورد استقبال قرار گرفته است و از این رو با همان نگاه کلاسیک قصد براندازی جدایی نادر از سیمین منظور است .
در اولین سکانس بعد از تیتراژ یک زن به نام سیمین و یک مرد به نام نادر روبروی قاضی نشسته اند و از مشکلاتشان می گویند . دوربین به سمت زوجین قرار دارد اولین کد از طرف فیلمساز به مخاطبانش داده می شود . او می خواهد مخاطبانش قاضی باشند و قضاوت کنند و به همین جهت در طول فیلم قاضی فقط می پرسد . سوالاتی که برای شناخت این دو و حکم دادنمان نیاز است . با این تفاسیر پای درد و دل نادر و سیمین که قصد جدایی دارند می نشینیم . نادر چند ماه قبل با سیمین درخواست ویزا (ناکجا آباد : در فیلم اصلا اشاره نمیشود) کرده بودند و با آمدن ویزایشان نادر قبول نکرده و زیر فولش می زند سیمین از دادگاه (ما) می خواهد بداند که چرا نادر با او نمی آید نادر در جواب او پدرش که دچار بیماری آلزایمر است را بهانه می کند . اولین سوال به وجود می آید که آیا پدر نادر چند ماه پیش بیمار نبوده است که تقاضای ویزا را رد کرده و به سیمین قول داده است ؟ (در طول فیلم به هیچ وجه به این موضوع نزدیک نمی شویم) فاضی (ما) از سیمین سوال می کند که شما چرا قصد دارید ایران را ترک کنید ؟ در جواب سیمین حرف عجیبی می زند حاج آقا (مردم) من نمی خوام بچه ام توی این شرایط بزرگ بشه ! حاج آقا (ما) می فرماید : کدام شرایط ؟ سکانسی که به صورت یک تک (تئاتری) است تمام شده و وارد زندگی این دو می شویم و قطعا فیلمساز در ادامه باید جواب سوال را بدهد که کدام شرایط ؟ با همان تعریف سینمای کلاسیک این فیلم با طرح سوال آغاز شده و مخاطب که در اینجا قاضی هم هست باید به جواب سوال برسد . به راستی کدام شرایط ؟
در ادامه بعد از سوال قاضی (مخاطب) باید به دنبال جواب باشیم چون روایت کلاسیک آن را طلب می کند . از دادگاه به بعد نشان دادن شرایطی ست که باعث جدایی این زوج از هم شده است . جدایی تفکر جدایی جسم جدایی روح و جدایی بازی -- به خانه می رویم جایی که پدر که بازیچه نادر است در آنجا با بیماری اش سروکله میزند و سیمین در حال جمع کردن وسایلش برای ترک خانه است . نادر این مرد که فیلمساز به شدت او را اصولگرا نشان میدهد از گوش دادن به موسیقی سنتی اش تا اصرار او از پس گرفتن 300 تومان باقی مانده پول تا اصرارش برای ماندن در ایران و جنگیدن با شرایط تا مراقبت از پدر و ... کاملا اصولی بودن این شخصیت مشخص است اما سوالی دیگر که نادر اصولگرا چرا ویزا می گیرد و به یکباره زیر حرفش می زند ؟ شخصیتی که برای خود اصول دارد هیچ گاه زیر حرفش نمی زند .
شرایطی که فیلمساز از جامعه اش به نمایش می گذارد این است : از کودک تا بزرگسال از معلم تا بی سواد از اصولگرا تا بی اصول از مذهبی تا غیر مذهبی در اینجا دروغ می گویند . همه دروغ می گویند تا چیزی را از دست ندهند (دروغ را توجیه میکنند) نادر دروغش را با از دست دادن زندگیش توجیه میکند - زن مذهبی وفتی به شوهرش دروغ می گفته یاد خدا و قرآن نبوده که به یکباره قرآن در دست می گیرد - سیمین شخصیتی که از این شرایط می خواهد فرار کند حق دارد (مخاطب به او حق می دهد) نشان دادن شرایط به این زیبایی از طرف فیلمساز حق را به سیمین می دهد و این مسلم است که هدف اصغر فرهادی کاملا چرک و کثیف است . در این شرایط نمی توان زندگی کرد یک سوال از فیلمساز آیا فقط در ایران این شرایط موجود است فیلمساز در مصاحبه هایش به وضوح اعلام میکند بله فقط در ایران موجود است ومثال می آورد که در سوئد مخفی کاری را هم دروغ می نامند ! . قاضی و مخاطبان حق را به چه کسی میدهد ترمه در دادگاه در سکانس پایانی پدر (در ایران ماندن) مادر (مهاجرت کردن) کدام یک را انتخاب می کند ؟ با شرایطی که فیلمساز نشان داد آیا ترمه در ایران می ماند در کشوری که او مجبور شد به خاطر پدر دروغ بگوید و بعد از آن گریه کرد آیا واقعا پدر را انتخاب می کند مسلم است مادر را انتخاب کرده که اتفاقاً بر خلاف نادر که اصولگراست سیمین از اول تا انتها بر روی اصولش ایستاده و قصد مهاجرت دارد چون دخترش (ترمه) دوست ندارد در این شرایط بزرگ شود حق با اوست شرایط بسیار وحشتناک است و حنی با مرگ پدر که نادر به بهانه آلزایمرش زیر حرفش زده باز می خواهد در ایران بماند و البته که او یک دروغگوی به تمام معناست و از طرف مخاطب (قاضی) مغضوب است .
این که فیلم زیبا ساخته شده و فیلمنامه پیچیده و قوی دارد بحثی در آن نیست این مهم است که هدف چیست ؟ نیت چیست ؟ بله جدایی نادر از سیمین خیانت است ! تحسین گران به اصطلاح منتقد با تفسیر تراشی و جایزه اسکار سعی در پوشاندن هدف و نیت دارند که آنها هم خیانت می کنند - به قلم و مخاطبانشان.
جایزه اسکار
نیازی نیست اسکار را افتخار بدانیم و هر کس آن را افتخار نداند به حسودی متهمش کنیم . یک تحقیق سرانگشتی کافیست که ماهیت اسکار هویدا شود . اسکار جایزه سینمایی نیست ٰ گلدن گلوب سینما نیست و کن از همه اینها بدتر است . حشنواره فجر هم سینمایی نیست که جایزه سیمرغ افتخار به همراه بیاورد . هیچ جایزه ای دلیل بر خوب بودن فیلم نیست - اسکار برای فیلمی که فرمش دوربین روی دست است چگونه ممکن است ؟ جشنواره اسکاری که همواره بزرگان سینما هیچکاک - برگمان - میزوگوچی - روسلینی - فلینی مغضوبش بودند و فرهادی معصومش ! وای به حال اسکار .
این جوایز هیچ گاه سینمای ایران را بالا نخواهند برد . حشنواره اسکار در آمریکا از طرف مخاطبان سینما به یک جشنواره لس آنجلسی تعبیر می شود و در ایران یک افتخار محسوب میشود .




















.jpg)




